رهگذر آشنا

(R)-(P)


اینم یه حرف از قیصر : احترامت واجبه خان دایی


.اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم

نمیاد. کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد

تا من واسش یه خروار رو کنم .؟

این دنیا همیشه واسه من کلک بوده و نامردی.

به هر کی گفتم نوکرتم با خنجر کوبید تو این جیگرم.

کسی از مردن ما ناراحت می‌شه؟ نه ننه!

سه دفعه که آفتاب بیفته سر اون دیفال و سه دفعه هم که اذون مغربو بگن،

  همه یادشون می‌ره که ما چی بودیم و واس چی مردیم.

من بچه‌ام آره. من خیلی هم ب......چه‌ام.

 واسه این که هر کی تو گوشم بزنه، می‌زنم تو گوشش.

اما تو چی؟ دلت می‌خواد توگوشِت که بزنن بگی من پهلوونم! پهلوونم باس افتاده باشه!

تو گوشش که می‌زنن سرشو بندازه پایین و از زیر دیوار رد شه.

 شما اینو بهش می‌گین پهلوونی؟وقتی تاس آدم بد نِشست، بد نِشست.

اما من فرار نمی‌کنم. فرار آدمو کوچیک می‌کنه.

ولی من تا آخرشو می‌ رم قیصر (۱۳۴۸)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 2 دی 1392برچسب:,ساعت15:49توسط ...؟ | |