رهگذر آشنا
(R)-(P)
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
کوکِ دوستت دارم !! زبانت کوک نمی شود !.. به آنچه .. گوش من محتاج شنیدنــش است
فصل که رخت عوض می کند دوباره عاشقت می شوم گیرم زمستان باشد و من آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم عشق تو همین شال پشمی است که نفسم را گرم می کند
میان ماندن و نماندن
بخاطررها...؟
مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم...
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان ...
دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟ وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند
ادامه مطلب |
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesشهريور 1396مرداد 1395 اسفند 1394 دی 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 مهر 1393 شهريور 1393 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 خرداد 1392 Authors...؟Links
رنگ پنهان تبادل لینک هوشمند LinkDump
رهگذر اشنا Categories
کاربران آنلاین:
بازدیدها : خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
Alternative content |